کم کم دارم تجزیه شدن خودم رو میبینم، دیگه یواش یواش چیزی از من باقی نمیمونه و همه چی تمومه. محکوم به عدم.محکوم به پایان تلخ. بی عرضگی. ناتوانی، هیچی شدن.هیچ هیچ هیچ.