buried screams

  • ۰
  • ۰

پریشانی

میدانی نیکی جانم، دلم بدجور شور می‌زند. 2 هفته‌ای زمان گذشته است. من هنوز پاسخی نیافته‌ام، نمی دانم چه در سر داری؟ دلم شور می‌زند مبادا که این طولانی شدن و عدم پاسخ تو، به معنی نه باشد! به معنی این‌که نکند فکر کرده باشی که لازم نیست دیگر بگویم یا شاید من خودم می‌دانم که منظورت چیست. اما نه چنین نیست. بدان که من لحظه‌ها را برای صحبت با تو می‌شمارم. بدان که بسی بسیار لحظات طاقت‌فرسا شده است، اصلا هرچه بیشتر زمان می‌گذرد وزنه‌ای سنگین‌تر بر شانه‌هایم قرار می‌گیرد، ذهنم دیگر نمی‌تواند منتظر بماند.

امروز می‌خواستم بهت بگویم، با خود گفتم فردا یکجوری ببینمت و بپرسم که تو را چه شد؟ بابت این پرسش بدون اذن تو پوزش خواهم، اما من باید از تو میپرسیدم، ای کاش یک جوری بگویی حداقل در حال فکر کردن هستی، حداقل یکجوری میگفتی صبر کن. اینگونه صبر کردن بدون دانستن از تو برایم بسیار دشوار می‌نماید. اما باشد من باز هم باری صبر می‌کنم. من امیدوارم می‌مانم که تو نیز در حال تفکر در این موضوع هستی. امیدوارم ...

فقط این را بدان، پاسخ تو هر چه باشد من باز هم تو را دوست خواهم داشت. من صبر می‌کنم.

  • ۹۷/۰۷/۱۷

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">